چرا در قرآن داستان پیامبران تکرار شده ؟

چرا در قرآن داستان پیامبران تکرار شده است، خصوصاً داستان حضرت موسی(ع)؟
 بی تردید قرآن کتاب داستان و قصه نیست، بلکه کتاب هدایت و تعلیم و تربیت است.(1)
بنابراین آنچه در تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان ها نقش دارد، در قرآن بیان شده است.(2)
قرآن برای ارائه برنامه ها و آموزه های دینی از شیوه های مختلف استفاده کرده است.
یکی از شیوه های بسیار موفق، بیان معارف قرآن در قالب سرگذشت پیامبران و اقوام آنها ظهور کرده است. در آیات متعدد به علل بازگویی سرگذشت پیامبران وسایل مربوط به آنان اشاره شده(3) و از آن به عنوان «احسن قصص» تعبیر شده است. تأکید قرآن به بیان سرگذشت پیامبران در راستای آثار و فواید آن است. در یکی از آیات می خوانیم: «ما هر یک از سرگذشت های انبیا را برای تو (پیامبر(ص)) بازگو کردیم تا قلبت آرام (و اراده ات قوی) گردد و در این (اخبار و سرگذشت ها) حق و موعظه و تذکر برای مؤمنان آمده است».(4)
از این آیه و آیات دیگر استفاده می شود که یکی از علل مهم بیان سرگذشت پیامبران و اقوام آنان عبرت آموزی است: «لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب» (یوسف، آیة 111)
قرآن با بیان سرگذشت پیامبران و اقوام بر آن است که داستان های عبرت آموز را تشریح و تحلیل کند تا برای دیگران عبرت باشد. در بیان اخبار گذشتگان حقایقی وجود دارد که عبرت آموزی از آن ها در شکست وموفقیت زندگی تأثیر گزار است، زیرا جوامع بشر در بیشتر امور اشتراک داشته و تاریخ قابل تکرار است.
از سوی دیگر بیان سرگذشت دیگران اثبات می کند که سنت های الهی قابل تغییر نیست.(5) و سرنوشت انسان ها و جوامع به دست خود آن ها تعیین می شود. (6)
تکرار داستان زندگی پیامبران و اقوام آن ها بدان جهت است که عبرت آموزی از سرنوشت آنان بسیار اهمیت دارد. بازگو کردن سرنوشت پیامبران در جای جای قرآن هشداری است برای دیگران که باید با دقت زندگی آنان را خوانده و از عوامل موفقیت و شکست گذشتگان بهره گیرند؛(7) مضافاً بر این که در قرآن یک موضوع خاصی از سرگذشت پیامبران در چند جای قرآن تکرار نشده است؛ بلکه زندگی آنان دارای ابعاد گسترده بوده و این ابعاد در جاهای متعدد قرآن آمده است؛ مثلاً یکی از ابعاد زندگی پیامبران در یک سوره آمده است و یکی دیگر در سورة دیگر مطرح شده است. بیان ابعاد زندگی پیامبران در جاهای متعدد قرآن تکرار محسوب نمی گردد.
علت تأکید و عنایت قرآن بر ماجرای حضرت موسی(ع) بر همین اساس می باشد. قوم یهود از اقوامی بودند که خداوند پیامبران فراوانی میان آنان فرستاد و نعمت های زیادی در اختیار آنان گذاشت، حتی آنان را از سفرهای بهشتی و آسمان بهره مند ساخت و برای رسولان خود جهت اتمام حجت و هدایت این قوم، معجزات گوناگون عطا کرد و چند بار آن ها را از ظلم نجات داد، مانند ماجرای طالوت و جالوت که در آیات 246 ـ 251 سوره بقره آمده است و ماجراهای حضرت موسی(ع) اما این قوم از سر لجاجت و جهالت، با نعمت هدایت خداوند برخورد کردند و نه تنها هدایت را نپذیرفتند، بلکه در برخی از موارد به پیامبران الهی اهانت کردند و آنان را به قتل رساندند و از دستورهای خداوند سرپیچی کردند. به این جهت، بیشتر عبرت ها و درس ها برای بشر را به خصوص امت اسلام، در سرگذشت قوم حضرت موسی(ع) می توان یافت؛ زیرا بنی اسرائیل سرپیچی های فراوانی داشتند و بیشترین عبرت و درس آموزی در سرنوشت این قوم است، خداوند در جای جای قرآن کریم به ماجرای این قوم پرداخته است.(8)
پی نوشت ها:
1. اسرا (17) آیة 9.
2. انعام (6) آیة 59.
3. تفسیر نمونه، ج 15، ص 88 و ج 21، ص 150 و ج 12، ص 477.
4. هود (11) آیة 120؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 283 به بعد.
5. فاطر (35) آیة 43؛ منشور جاوید، ج 1، ص 355.
6. رعد (13) آیة 11.
7. منشور جاوید، ج 1، ص 374.
8. تفسیر نمونه، تفسیر آیات 75 تا 95 یونس؛ تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 520.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد